برخی سالکان به اهمیت “حال” پی برده اند و ضرورت حضور در آن را توصیه می کنند. این خوب است، اما هنوز نمی دانند که چنین کیفیتی خود مقدمه ی کار است نه پایان کار. زیرا مرحله ای متعالی تر از “حال” نیز وجود دارد که در هر دوره ای فقط اندکی به آن وارد می شوند، و آن؛ رها کردن خود “حال” است. فکر نکردن به آن و در اندیشه اش فرو نرفتن است. سالکی که بتواند آگاهانه، حال و دو سویِ عَدَمش، یعنی گذشته و آینده را رها کند، به کرانه ی بیکرانگی رسیده است و از رنج زمان یکجا خلاص شده است. اینجا همان پریدن به ورطه ی “ناشناختنی” است. منتها رسیدن به این مرحله، تنها راهش، عبور از “حال” است.
مسعود ریاعی