آیا چیزی به نام حقیقت وجود ندارد؟! آیا هر کس حقیقت خودش را دارد؟! آیا حقیقت یعنی برداشت هر کدام از ما از زندگی؟! آیا حقیقتی مستقل از برداشتهای ما، هست؟! آیا حقیقت، یک چیز واحد و یگانه است؟! آیا چندگانه است؟! آیا یک چیز ثابت است؟! آیا پویاست؟! مطلق است یا نسبی است؟! آیا حقیقت، امری واقعی و دست یافتنی است یا مفهومی انتزاعی است؟! آیا بافته ی ذهن است؟! اصلاً حقیقت چیست؟! آیا کسی به تمامی از آن خبر دارد؟! آن را دیده است؟! آن را می شناسد؟! اگر هست، کجاست؟! نزد کیست؟! چگونه است؟! آیا میتوان دریافتش کرد و به آن معرفت یافت؟! اگر ناشناخته و معرفت ناپذیر است، کاربردش کدام است؟! آیا حقیقت، با تفکر فهمیده می شود؟! آیا ذهن توان فهم حقیقت را دارد؟! یا بالعکس، فهم حقیقت با بی فکری و بی ذهنی محقق می شود؟! آیا حقیقت با محو نفس ما ظهور می یابد؟! آیا مطلقاً ناشناختنی است؟! یک راز است؟! آیا در زمان معنا می یابد یا در بی زمانی؟! ریشه در چه چیز دارد، در خودش یا در غیر؟! اهمیتش از چه روست؟! چگونه برخی حاضرند بخاطرش جان دهند؟! و چرا دهند؟! آیا حقیقت، خودیت ماست؟! با ماست؟! در تماس با ماست؟! یا بی ارتباط با ماست؟! آیا حقیقت، زنده است؟! زنده کننده است؟! اگر هست، از کدام کیفیت از حیات برخوردار است؟! آیا ذات حقیقت ایجاب می کند که همواره در پرده باشد، یا بالعکس، چنان ایجاب می کند که از فرط ظهورش، کس ادراکش نکند؟! …
:black_small_square:ای دوست! مهم این نیست که آیا در این موارد به جوابی تمام و کامل می رسی یا نه، بلکه مهم آن است که فهیمانه وارد حوزه ی خِرَدورزی شوی و بُنیه و نیروی درونت را بکار اندازی و خصلتِ آگاهی طلبی را در وجودت تقویت کنی.
مسعود ریاعی