چند تعبیر لطیف از “یکی بود یکی نبود” گفته اند که بیانش خالی از لطف نیست!
الف: “یکی بود یکی نبود”، یعنی یکی بود که آن یکی، به واقع یکی نبود، بلکه همه بود، کل بود. به تمثیل همچون یک انار است که در خود دانه های بسیار دارد. اما همواره یکی به نظر آید.
ب: “یکی بود یکی نبود”، یعنی یکی در “بود” بود و یکی در “نبود” بود. ۱ ۱ چون “هو” هم در غیب و هم در شهود. عالِمُ الغَیبِ و الشَّهادَه”. و این همان یک است که فراتر از غیب و شهود است اگر چه هم در غیب و هم در شهود است. “الکبیر المتعال”.
ج: “یکی بود یکی نبود”، یعنی یکی بود اما از جنس یک اعداد نبود.
د: “یکی بود یکی نبود”، یعنی یکی بود، که بودش تجلّی آن یکی است که در نبود است. نامتجلی است. چه شکل، فرزند بی شکلی است و هست به اتکاء به نیست، هست.
ه: “یکی بود یکی نبود” اشاره به آن یگانه ای است که هیچ تعبیری از بود و نبود را برنمی تابد. چه هیچ مرغ بلند پروازی و هیچ ذهن وقّادی به کُنه وجودش پی نَبَرَد.