تا وقتی بگویی “این منم”، “این مال من است”، “این قدرت من است”، این علم من است”، همیشه گرفتار و در رنج خواهی بود. راهِ رهایی، آزاد شدن از توهّم مالکیّت و تصاحب است. این عالَم و هر آنچه که در آن می بینی همه جمال حق و ظهور هستیِ مطلق در مظاهر مختلف است. چیزی جز او وجود حقیقی ندارد. “من”، یک درخت خبیث است که اگر آن را بپرورانی شاخه ها و میوه های تلخ بسیار می دهد و حجاب های بسیار می آفریند. از بیخ بر انداختن این درخت، تنها با توجه به “او” ممکن است. پس با بی خواهشی و بی آرزویی، توجه از غیر باز گیر، و درخت “من” را بخشکان. هر چیزی که به چشم ات می آید و هر آنچه که به ذهنت خطور می کند، همه را به “او” حواله بده. خودت را خلع ید کن تا فقط یک کارگزار صرف برای او گردی. این تنها طریقی است که سر به سلامت می بَرَد. و آنگاه است که خواهی دید آنچه را که پیش از این جدّی می گرفتی، چیزی جز بازیِ سایه ها نبوده است. اگر به چنین کیفیتی نائل شوی؛ تو انسانی الهی، خردمندی فرزانه و سالکی شجاعی. زیرا دگر چیزی برای از دست دادن نداری. زیرا فهمیده ای اصلاً چیزی نبوده است. تنها تو را به شهر بازیِ دنیا وارد کرده اند تا ببینند چگونه راهِ خروج را می یابی و خود را به “دارالسلام” می رسانی.