وقتی در وادی “حیرت” گرفتار آمدی، بگذار ذهنت ناپدید شود. به دنبال فهم چیزی نباش، به چیزی چنگ نینداز. نظریه بافی نکن که به دام می افتی و اسیر آن عالَم می شوی. به جای این کار شنا کردن در بیکرانگی را بیاموز. چنین شناکردنی از آنِ کسی است که خود را رها کرده و در اندیشه ی حفظ خود نیست. او با توکل، منِ خود را تقدیم کل کرده است. بدان تنها راهِ گذر از وادی “حیرت”، بی ذهنی است. و در این حالت است که نفسِ رها شده از ذهن، هیجانات خودبخودی شهود را تجربه می کند. وادی حیرت، غیر قابل توضیح است، چه اگر توضیح پذیر بود، نام آن “حیرت” نبود. و حیرت آنگاه روی می دهد که بخواهند تو را از اتاقک ذهنی ات به عالَم لایتناهی بکشانند.