در خبر آمده است که ابراهیم(ع)، چنان کریم بود و میهمان را عزیز می داشت که هیچگاه تنها بر سفره نمی نشست. روزی کسی میهمانش نبود، پس از خیمه خارج شد تا کسی را بیابد و بر سفره اش دعوت کند. در بیابان پیرمردی را دید و چون از احوال او پرسید، دریافت که گبری خدانشناس است. پس از میهمان کردنش منصرف شد. در راه بازگشت، جبرییل(ع) بر او نازل شد و عتاب خداوند را به او رساند؛ که ما هفتاد سال نان آن گبر را دادیم و از ایمانش نپرسیدیم، یک روز که طعامش را به تو حواله کردیم، به تهمت بیگانگی نان از او دریغ کردی! ابراهیم به دنبال پیرمرد روان شد تا او را باز خواند. پیر او را گفت: از چه دوباره بازگشتی؟! ابراهیم گفت: از عتاب حق تعالی! پیر گفت: خلاف مروّت است که چنین خدایی را تسلیم نبود و مطیع نشد!