“مراقبه” در اسلام، این مدیتیشنی که امروزه مد شده است، نیست. اینها با هم تفاوت های ماهوی دارند. برای همین مخالف ترجمه “مراقبه” به “مدیتیشن” هستم، مگر آنکه مراقبه با حروف درشت در پرانتز نوشته شود. در “مراقبه”، وصل به “حق”، به آن مطلق لایتناهی مد نظر است. خروج از ذهن برای نیل به ناشناختنی یعنی “حقیقت محض” است. یک فرآیند “روح زایی”، یعنی ظهور بخشیِ دانه ی الهی است. اما در مدیتیشن مد شده، یک ورزش روانی برای رسیدن به یک آرامش موقت است. جذب انرژی برای لذت بردن بیشتر از دنیا و جسم است. و بیشتر شبیه یک بازی است تا مراقبه. برایش هر روزه تکنیک اختراع می کنند. اینطور بنشین، انگشتت را آنطور بگیر، بُخُور اینچنین باشد، شمع آنچنان باشد، کریستال را آنجور بگذار و سنگ را اینجور بگذار و … و هزاران بازی دیگر. ای دوست مراقبه هیچ تکنیک و وسیله ای ندارد. مراقبه، عمق وجود توست، یک کیفیت متعالی از حیات است، یک نگاه بی قضاوت است. هر طور که راحتی بنشین، آنچه که مهم است “توقف ذهن” است، خروج از حصار توهّمات است، توقف خیالپردازی ها و آرزوپروری هاست. و هر کس ممکن است به گونه ای به آن نائل شود. تکنیک تو، در وجود خودت نهاده شده است. وقتی با ممارست بسیار، مراقبه محقق شد، وصل به “مطلق” محقق شده است و از این پس است که اعمالت خودانگیخته می گردد و بی فکر، می دانی و بی قدم می روی و بی زبان می گویی و بی نگاه می بینی و بی عمل، فعال می شوی. زیرا تو با مراقبه ای جانانه خود را در اختیار آن ناشناختنی نادیدنی گذارده ای و این اوست که از طریق تو “فَعّالٌ لِما یَشاء” است. مراقبه در اسلام، به چنین کیفیتی ختم می شود.