ذهن، عاشق گذشته است و مدام آن را نشخوار می کند. خاطره باز است و هر جا که فرصت بدست آورد، آن را با آب و تاب تعریف می کند. گذشته را که از او بگیری، شروع می کند به آینده بازی! به آرمانگرایی! زیرا مطلقاً نمی تواند لحظه ای در “اینجا و اکنون” آرام گیرد. او همواره زمان و مکان موهوم را دوست دارد، چه خود نیز بیش از یک وضعیت جعلی نیست. و این یعنی “بر سایه نشستن و احساس فراز داشتن!”
مسعود ریاعی