جهانِ پس از “واقعه”، جهانی جدید است. و جهان جدید، انسان جدید دارد. روح های جهش یافته، و نه خفتگان در بند. چه واقعه برخی را به “هبوط” می کشاند و برخی را “عروج” می بخشد. چرا که فصل انسانِ ذهن گرا گذشته است. دوران خدایان ذهنی و آئین های توهّم بارشان سپری گشته است. دوره ی پیش رو، عصر حقیقتِ آزادی است و چنین عصری، انسان آگاه می طلبد. انسانی که بندهای تعلقات و حماقت های گذشته را از روح و جانش گشوده و نرم و پذیرا آماده ی دریافت حقیقتِ عشق و رحمت است. انسانِ پس از “واقعه”، دگر انسان عقیده پرست نیست، انسان وطن پرست نیست، انسان نژاد پرست نیست. انسان آرمان پرست نیست. خودِ انسان است. وجودی الهی است. و آنچه که دارد، ایمانی سرشار به “حقیقت محض”. جهان امروز، آبستن انسان جدید است. دیر زمانی است که زمین و آسمان برای تولد چنین انسانی این پا و آن پا کرده اند، روح های بزرگ، همه در انتظار نسل جدیدی از انسان های فرهیخته بوده اند، چه تلاش شان چنین سمت و سویی داشته است. و اکنون دقایق پایانی تولد است. در جهان پس از “واقعه”، خدا، آن حقیقت محض، دگر مفهومی غریب و دور از دسترس نیست، او با انسان و در میان قلبش زندگی می کند “وَاعلَمُوا اَنَّ اللهَ یَحُولُ بَینَ المَرءِ و قَلبِهِ”. و با همین قلب مملو از عشق است که ستایش می شود، “قَلبُ المُومِنِ عَرشُ الرّحمنِ”. انسان جدید پس از “واقعه”، عاشقانه در “تسلیم” آرام گرفته است. او طمع، حسد، تکبر و خودخواهی را قربانی کرده است. خود را از تمامی القاءات مخرّب ذهنی و عاطفی پاک نموده است. انسان جدید، “وحدت” را به تمامی نوش کرده و با آن زندگی می کند. دگر “وحدت” واژه ای ملعبه گونه در زبان سیاست بازان نیست. بلکه حضوری تحقق یافته است. جهان جدید پس از “واقعه”، دارای “قانون کمتر” و “نور بیشتر” است. زیرا قوانین بسیار، به معنای تاریکی بسیار است، نشان از بی اعتمادی و جهالت فزونتر است. و اما قانون کمتر، یعنی اعتماد بیشتر. آزادی فزون تر. خلاقیتی وسیع تر. و حیاتی گسترده تر …
برگرفته از كتاب “كلمات باراني”