تو همیشه در رفتن بوده ای. پس همیشه در رفتن باش. تمام ارزش تو به همین “گذر” است. در هیچ کجا و ناکجایی، جاخوش نکن. این “رفتن” را بپذیر. آرامش حقیقی در این پذیرش است. این رفتن، “جبر”ی است که به “اختیار” تو تحمیل شده است. “جبر” خوبی است. قدرش را بدان. چه موجودیت تو با آن شکل میگیرد و درس های تو در همین رفتن است. جایی برای رسیدن نیست. جاها دروغین اند. جایی برای ماندن نیست. فرو ریختنی اند. تنها جای واقعی، در همین رفتن نهفته است. با “رفتن” رفیق باش و آن را اصل”ثابت” زندگی ات بدان. “گذر” کردن را بیاموز. مگذار هیچ جلوه ای تو را بفریبد و پاگیرت کند. مگذار هیچ فکر و اندیشه ای تو را به بند کشد. مگذار هیچ احساسی تو را به بیگاری بَرَد. رفتن، آزادی است. گذر کردن، آزادگی است. و این بزرگترین درس زندگی است. وقتی آن را آموختی و روح و جانت از همه چیز خلاص گشت، تازه خدمتگزار خداوند شده ای. تازه خدمتت واقعی شده است. زیرا خدمتگزار حق، هیچ بندی بر روح و جانش نیست. او با “رفتن”، سرشار از خدمت است. زیرا خوب میداند جز این جریان همیشه جاریِ حق، هیچ جا و هیچ کیفیتی، شایسته ی او نیست.